جمعه 12 اسفند 1390برچسب:, |
|
عشق = هوس |
 |
یکی بود یکی نبود توی این شهر شلوغ یه دختره با یه پسره قرار داشت...دختره نمیدونست به چه بهانه ای خونه رو بپیچونه....تا اینکه.یه فکری به سرش زد.به بهونه ی استخر خونه رو میپیچونه...وقتی میره پیش پسره یارو ازش میپرسه:خونه رو چجوری پیچوندی؟؟دختره میگه به بهونه ی استخر پسره میگه:تو که سرت خیس نیس بیا بریم خونه ما خالیه...برو حموم موهاتو خیس کن دختره قبول میکنه وقتی میره خونشون پسره نامردی میکنه زنگ میزنه همه دوستاش میان...... بعد یکی یکی میرن تو حموم که دختره هم اون تو بوده و . . . آخرین نفر که میره هم رگ خودشو میزنه هم رگ دختره رو آخرش با خون خودش رو دیوار مینویسه:نامردا خواهرم بود
و این است قصه غم انگیز عشق = هوس
نظرات شما عزیزان:
|
|
|
|
|